نوازش های باران | ||
سهراب گفتی چشم ها را باید شست اما من میگویم چشم ها باید با اشک دو عین شسته شود گفتی پلک ها را بتکان ،کفش به پا کن و بیا پلک هایم را تکاندم ،حالا گونه هایم پر ز اشک است کفش هایم را پوشیده ام اما تو نگفتی به کدامین سو باید بیایم چتر هم همراه خود بیاورم ؟ حال و هوای من بارانی است دیگر باران نمی خواهم واژه هایم ،خاطره هایم ،افکارم ،همگی خوده باران اند آن دوستی را هم که زیر باران دیدم آن عشقی را هم که زیر باران جستم کنارم نماند و رفت در شعر هایت پارسایی بود که میگفت: «بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است» این یکی چه طور است.. بهترین چیز نگاهیست که از شوق رسیدن به عشق تر است اما کدامین عشق؟کدامین حادثه؟کدامین شوق؟ من که سر تا پا اشکم ،سر تا پا خیسم این باران نه تنها چشم مرا بلکه قلبم را هم شست و شو داده باید امشب برویم اما من هنوز چمدانی را که به اندازه یپیراهن تنهایی من جا داشته باشد نیافتم
[ یکشنبه 91/12/13 ] [ 2:53 عصر ] [ tarane ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |